سامیارسامیار، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

سامیار نفس مامان

1.5 سالگی

عزیزم عزیز تر از جونم عشقم سامیارم یک هفته دیگه یک سال و نیمه میشی و من خوشحال از قدکشیدنت و بزرگ شدنت با عطر تنت آرامش میگیرم و با نوازش کردن و بوسه های آبدارت نیرو میگیرم . وقتی می خواهی بپری می گی یه دو سه و می پری وقتی می خوای بگی (کلاغ پر گنجشک پر سامیار پر سامیار که پر نداره خودش خبر نداره )انگشت کوچولوتو میزاری و می گی ( با پر  با پر دو غو د دوغو د دوغود دوغود ) وقتی بوسم می کنی می خوام بال دریارم و پرواز کنم. صبح که از خواب پا می شی کنترلو به من میدی و می رقصی (یعنی برام نای نای بزار) تا الان 16 تا مروارید سفید داری .   بقیه عکسها در ادامه مطالب سامیار در حال فضولی سامیار و آوا ...
3 آبان 1391

سرزمین عجایب

 عزیزم عشقم روز جمعه بابایی رفت بود سر کار و من و تو و فریبا جون رفتیم سرزمین عجایب اونجا کلی بهت خوش گذشت و بازی کردی دنبال نی نی ها میدویدی صداشون می کردی (دادا دا دا دا دا با صدای بلند) هر وقت می خوای کسی رو صدا کنی اینجوری صدا می کنی . وقتی کوچولوتر بودی نی نی ها رومیزدی ولی الان بوسشون می کنی سوار هر وسیله که میشدی سوئیچ ماشینو مینداختی و می خواستی روشنش کنی ولی هنوز وقتی وسیله روشن بشه می ترسی . عکسها در ادامه مطالب مامان و سامیار در حال عشقولانه کردن نی نی در حل بوس کردن یک نی نی بعد از سرزمین عجایب در فروشگاه ...
24 مهر 1391

پاییز اومده

سامیارم پاییز از راه رسید و تابستون تموم شد امسال دومین پاییز عمرتو تجربه می کنی دیگه فصل گرما تموم شده و سرما از راه می رسه البته مامان اصلا دوست نداره سرما بیاد ولی دیگه چاره ای نیست و گردش روزگاره ولی به امید اینکه چند سال دیگه گل پسرش تاج سرش تو این فصل بره مدرسه و کیف کوچولوشو بندازه رو اون شونه های کوچولوش  و دانشمند کوچولوی مامانش بشه خوشحاله ................ عزیز دلم دیروز با فریبا جون رفته بودیم طرقبه البته این دفعه تو حسابی شیطونی کردی خداییش خیلی شیطون و بازیگوش شدی تو خرابکاری هم رقیب نداری الهی من فدای پسر شیطون بلای خودم بشم .   عکسها در ادامه مطالب وقتی این موتور و دیدی می خواستی سوارش بشی هر جا چیپس...
2 مهر 1391

عشقم

 عزیزم پسر بهاری من روزها داره سپری می شه و تو روز به روز داری بزرگتر میشی و قد میکشی و میدونم بعدا در حسرت این روزها می مونم , عزیز دلم وقتی می خندی انگار تمام دنیا داره میخنده و هیچ صدایی زیبا تر ار صدای قهقهه های تو نیست که تمام فضای خونه رو پر میکنه . هیچ بازی قشنگتر از این نیست که من دنبالت می کنم و تو از دستم فرار میکنی ذوق می کنی و هیچ زبانی به قشنگی زبان کودکانه تو نیست و با حرکات دست و زبان کودکانه ات  سعی می کنی تمام منظورت را به من بفهمونی و هیچ رقصی قشنگتر از رقص پسرم نیست که با دستای کوچک و پاهای ظریفت می رقصی و دور مزنی و ناج ناچ می کنی   وقتی به طرفم میای و میگی ماما و دستاتو باز می کنی تا بغلت کنم وقتی با اون چ...
28 شهريور 1391

نفسم

  عشق مامان چند وقته وبلاگتو به روز نکردم دیگه صدای همه در اومده بخاطر اینکه خیلی شیطون و فضول شدی که دیگه من جرات نمی کنم بشینم پشت کامپیوتر میای و  همش کامپیوتر خاموش و روشن می کنی عزیزم داری روز به روز بزرگ و بزرگتر میشی و هر کار جدیدی که میکنی من و بابایی کلی ذوق می کنیم . 9  شهریور رفتیم شاهرود 10و 11 عروسی ملیحه جون بود البته شما خیلی شیطونی و فضولی کردین و حسابی مامان و خسته کردین 12 شهریور هم عروسی مریم جون بود و از شاهرود رفتیم نیشابور و حسابی رفصیدی و دلبری کردی. فدای اون رقصیدن مردونت بشه مامان ........ الان دیگه همه چیزو می فهمی فقط نمی تونی حرف بزنی فعلا مامان و بابا و من و نه می گی البته امروز بیا رو هم گفتی ول...
20 شهريور 1391

عشق مامان

عزیز دل مامان احساس میکنم خیلی بزرگ شدی و خیلی بانمک هم شدی هر روز کارهای جدید و خنده دار انجام می دی که دوست دارم بخورمت البته همه دوست دارن بخورنت . گوگولی من عشق من عاشق ذره ذره از وجودتم که داری هر روز بزرگ و بزرگتر میشی. خیلی شیطون بلا شدی دیگه هر کاری که بخوای انجام بدی خیلی واضح و روشن به همه میفهمون . چند وقته که دیگه خونمون مرتب نیست یعنی هیچ وقت نمیزاری که مرتب باشه مامان هر کاری میکنه دوباره تو به هم میریزی مامانو حسابی خسته کردی . بعضی کارهایی که انجام میدی: هر جا دستمال می بینی دوست داری تمیز کاری کنی وقتی آب میخوری تو لیوان با دهنت قل قل می کنی عاشق توپ و کامیونتی روزی  1000 بار یا خودت کامیونت و راه میبری...
22 مرداد 1391

من و کارام

 عزیزم این روزها خیلی شیطون شدی و خیلی کارهای جدید انجام میدی و تمام کارهایی که دوست داری انجام بدی خیلی واضح به من میفهمونی و هر کاری که انجام میدم تند و سریع بعدش انجام میدی و تقلید میکنی حتی با یک بار انجام دادن .   خیلی وقت هست که وقتی میگم موهاتو شونه کن دستو می بری طرف موهاتو شروع به شونه زدن میکنی - وقتی میگم آب بخور انگشت اشارتو تو دهنت می کنی - وقتی می گم رژ بزم ادای رژ زدن در میاری وقتی می گم باد میاد یا نه سریع دستاتو بالا میبری تا ببینی باد میاد یا نه وقتی بهت کلید میدم سریع به طرف در میری تا درو باز کنی . خلاصه خدا نکنه کاری انجام بدم و تو پشت سر من تندی اون کار و انجام میدی. و خیلی کارهای دیگه ................... ...
3 مرداد 1391

مسافرت به تهران -بابلسر -علی اباد کتول

عزیز دل مامان یکشنبه 19 تیر راهی مسافرت شدیم چون می خواستیم بریم تهران  عروسی زیبا جون (دختر عمه مامان) بالاخره ساعت 6  بعدازظهر از خونه راه افتادیم شب رسیدیم شاهرود خونه مامان بزرگ (مامان بزرگ بابایی) خوابیدیم فردا ظهر مامان شهین و بابایی و خاله هدیه که صبح از مشهد راه افتاده بودن به ما رسیدن و دوباره راه افتادیم بالاخره شب رسیدیم تهران رفتیم خونه دایی حسن فردا صبحش تا جایی که تونستی با امیر مصطفی بازی کردی بعد از اون رفتیم عروسی خیلی خوب بود ولی یکم اذیت کردی60 بار محوطه تالار رو متر کردی 1000بار هم دور تالار زدی . کلا از صبح که بیدار شده بودی تا شب نخوابیدی و به شیطنتت ادامه میدادی فکر کنم می ترسیدی لالا کنی و  از بازیگوشی ...
3 مرداد 1391

گلبهار

روز پنجشنبه 15 تیر که تعطیل بود با شهره جون و شیرین جون و فریبا جون و مامانی و بابایی رفتیم گلبهار  کلی اونجا بازی کردی و راه رفتی اگر یک کیلومتر شمار به پات وصل می کردن اندازه یک مشهد تهران راه رفتی عسلم. استخر بادیتو بردیم اونجا تا یکم آب تنی کنی ولی می ترسیدی و اصلا توش نرفتی . فقط میخواستی با شیرآب بازی کنی  و با شلنگ به درختها آب بدی. سامیار تو استخرش نمی رفت ...
17 تير 1391

عکس

فونت زيبا ساز آخ جون بازم آب بازی سامیار در حال کوچک کردن شکم سامیار و مرصاد سامیار در حال نگاه کردن پیام های بازرگانی به صورت کاملا جدی با کسی هم شوخی نداره  سامیار خواب ...
13 تير 1391