نفسم
عشق مامان چند وقته وبلاگتو به روز نکردم دیگه صدای همه در اومده بخاطر اینکه خیلی شیطون و فضول شدی که دیگه من جرات نمی کنم بشینم پشت کامپیوتر میای و همش کامپیوتر خاموش و روشن می کنی عزیزم داری روز به روز بزرگ و بزرگتر میشی و هر کار جدیدی که میکنی من و بابایی کلی ذوق می کنیم . 9 شهریور رفتیم شاهرود 10و 11 عروسی ملیحه جون بود البته شما خیلی شیطونی و فضولی کردین و حسابی مامان و خسته کردین 12 شهریور هم عروسی مریم جون بود و از شاهرود رفتیم نیشابور و حسابی رفصیدی و دلبری کردی. فدای اون رقصیدن مردونت بشه مامان ........
الان دیگه همه چیزو می فهمی فقط نمی تونی حرف بزنی فعلا مامان و بابا و من و نه می گی البته امروز بیا رو هم گفتی ولی به زبون کودکانه خودت خیلی حرف می زنی البته من همشو می فهممو منظورتو میگیرم (قربون اون حرف زدنت بشم که همه چیزو به آدم می فهمونی)
عکسها در ادامه مطالب
سامیار درحال شکستن ظروف
سامیار در حال آبیاری
.
سامیار و آقا خرگوشه
سامیار در طرقبه
سامیار و نینیش
سامیار با کلید در حال روشن کردن سه چرخش