سامیارسامیار، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

سامیار نفس مامان

من و کارام

 عزیزم این روزها خیلی شیطون شدی و خیلی کارهای جدید انجام میدی و تمام کارهایی که دوست داری انجام بدی خیلی واضح به من میفهمونی و هر کاری که انجام میدم تند و سریع بعدش انجام میدی و تقلید میکنی حتی با یک بار انجام دادن .   خیلی وقت هست که وقتی میگم موهاتو شونه کن دستو می بری طرف موهاتو شروع به شونه زدن میکنی - وقتی میگم آب بخور انگشت اشارتو تو دهنت می کنی - وقتی می گم رژ بزم ادای رژ زدن در میاری وقتی می گم باد میاد یا نه سریع دستاتو بالا میبری تا ببینی باد میاد یا نه وقتی بهت کلید میدم سریع به طرف در میری تا درو باز کنی . خلاصه خدا نکنه کاری انجام بدم و تو پشت سر من تندی اون کار و انجام میدی. و خیلی کارهای دیگه ................... ...
3 مرداد 1391

مسافرت به تهران -بابلسر -علی اباد کتول

عزیز دل مامان یکشنبه 19 تیر راهی مسافرت شدیم چون می خواستیم بریم تهران  عروسی زیبا جون (دختر عمه مامان) بالاخره ساعت 6  بعدازظهر از خونه راه افتادیم شب رسیدیم شاهرود خونه مامان بزرگ (مامان بزرگ بابایی) خوابیدیم فردا ظهر مامان شهین و بابایی و خاله هدیه که صبح از مشهد راه افتاده بودن به ما رسیدن و دوباره راه افتادیم بالاخره شب رسیدیم تهران رفتیم خونه دایی حسن فردا صبحش تا جایی که تونستی با امیر مصطفی بازی کردی بعد از اون رفتیم عروسی خیلی خوب بود ولی یکم اذیت کردی60 بار محوطه تالار رو متر کردی 1000بار هم دور تالار زدی . کلا از صبح که بیدار شده بودی تا شب نخوابیدی و به شیطنتت ادامه میدادی فکر کنم می ترسیدی لالا کنی و  از بازیگوشی ...
3 مرداد 1391

گلبهار

روز پنجشنبه 15 تیر که تعطیل بود با شهره جون و شیرین جون و فریبا جون و مامانی و بابایی رفتیم گلبهار  کلی اونجا بازی کردی و راه رفتی اگر یک کیلومتر شمار به پات وصل می کردن اندازه یک مشهد تهران راه رفتی عسلم. استخر بادیتو بردیم اونجا تا یکم آب تنی کنی ولی می ترسیدی و اصلا توش نرفتی . فقط میخواستی با شیرآب بازی کنی  و با شلنگ به درختها آب بدی. سامیار تو استخرش نمی رفت ...
17 تير 1391

عکس

فونت زيبا ساز آخ جون بازم آب بازی سامیار در حال کوچک کردن شکم سامیار و مرصاد سامیار در حال نگاه کردن پیام های بازرگانی به صورت کاملا جدی با کسی هم شوخی نداره  سامیار خواب ...
13 تير 1391

شیطونیهای من

دیروز رفته بودیم خونه مامانی ؛ حسابی با فریبا جون و شیرین جون و شهره جون آتیش سوزوندی هر کار که می تونستی کردی؛ 1000 بار از پله ها بالا و پایین رفتی - آب بازی کردی - تمام کمدا رو به هم ریختی و ....... سامیار شیطون در حال آب بازی - عاشق آب بازی کردنی همش دوست داری دستاتو زیر آب بگیری اگر کسی مزاحم آب بازی کردنت بشه میزنی زیر گریه از نوع شدیدش . سامیار در حال بهم ریختن کمد فریبا جون سامیار در حال داتی کردن چون اصلا نمیزاری عینک رو چشات یا کلاه رو سرت باشه برای یک لحظه عکس گرفتن باید دستاتو بگیریم . جیگرررررررررم   ...
2 تير 1391

عکسهای قشنگ قشنگ

فونت زيبا ساز فونت زيبا ساز ازم عکس نگیر وقتی فضولی می کنم سامیار دختر می شه کیف لوازم آرایش مامانم و بهم ریختم سامیار نازدونه دارم خوابهای رنگی می بینم من عاشق کامیونمم. به به چقدر فاز میده آخ جون می خوام برم حموم   ...
30 خرداد 1391

تولد

مامان جون ؛جیگرم ؛عسلم دیشب تولد عمه سمانه بود رفتیم تولد کلی رقصیدی البته خیلی فضولی هم می کردی همش یکی باید دنبال سر شما میومد تا خرابکاری نکنی دیگه خوب خوب تو مهمومی راه میفتادی و هر جا دوست داشتی می رفتی شیطون بلای من اینم کیک تولد ...
30 خرداد 1391

راه رفتن پسملی و ....

عزیز دلم چند روزه که خیلی تند و سریع از این سر اتاق به اون سر اتاق راه می ری هر وقت هم که زمین میخوری سریع پا میشی و دوباره راه می ری البته دستا تو موقع راه رفتن بالا می بری تا تعادلتو حفظ کنی ولی فعلا  در حالت عادی و یا هر وقت بخوای تند تند بری بازم چهار دست و پا می کنی یعنی فعلا چهاردست و پا رو از راه رفتن ترجیح میدی کوچولوی من .آخ فدای اون راه رفتن رباتیت بشم من  . این روزها مامان و خیلی اذیت می کنی آخه هیچی نمی خوری یک هفته ست که بی اشتها شدی و هر چی برات درست می کنم به هر روشی که متوسل میشم اصلا زیر بار نمیری و لب به هیچی نمیزنی برای همین منو خیلی نگران کردی نمی دونم شاید از دندونات باشه فقط فقط دوست داری شیر مامان جونتو ب...
27 خرداد 1391

9 ماهگی

- درست روز 11/2/90 چهار دست و پایی رسما و به صورت حرفه ای آغاز کردی قبلا دو قدم می رفتی خودتو پخش زمین می کردی و یا خودتو می کشوندی رو زمین این طرف و اون طرف می رفتی ولی از امروز مثل نی نی های حرفه ای به صورت کاملا سریع  چهار دست و پایی می کنی و تو یک چشم به هم زدن از این طرف اتاق به اون طرف می ری. - خیلی از جاروبرقی می ترسی هر وقت جارو برقی رو می بینی بهش خیره می شی و ازش چشم برنمی داری وقتی هم نزدیکش می شی بهش دست می زنی و بعد ازش فرار می کنی - عاشق پیام های بازرگانی هستی هر وقت پیام بازرگانی پخش می شه حتی اگر توپ هم بزنن تو متوجه نمی شی و میخکوب می شی و چشم از تلوزیون برنمی داری ، حتی اگر کسی بیاد از جلوی تلوزیون رد بشه...
31 ارديبهشت 1391