فروردین91
عزیزم امسال اولین عید نوروز تو و اولین بهار زندگی ٣ نفره ما بود با وجو تو سفره هفت سین ما یک سین دیگه هم داشت سینی که با تمام دنیا عوضش نمی کنم با نفساش نفس می کشم و با خنده هاش نیرو می گیرم و با گریه هاش اشک می ریزم . پارسال این موقع تو توی دلم بودی و با لگدهای محکمت می گفتی مامان جون بابا جون منم هستم . نفسم عیدت مبارک
بعد از سال تحویل به دیدن مامان بزرگ ها و بابا بزرگهات رفتیم و بعد از اون به دیدن مامان بزرگهای مامان رفتیم تا شب هم خونه مامانی بودیم و کلی با فریبا جون و شیرین جون و شهره جون بازی کردی و شب هم رفتیم تولد عمه صدری خلاصه تا ٦ عید مشهد بودیم البته 4عید رفتیم نیشابور نامزدی مریم دخترعمه مامان و اونجا کلی رقصیدی و همه رو مات و مبهوت کرده بودی حتی وقتی از عروسی برگشته بودی همچنان به رقصیدنت ادامه می دادی اصلا نمی شد کنترلت کنیم . ششم عید هم تا آخر عید شاهرود بودیم واونجا هم حسابی سرت شلوغ بود و هر کار که دوست داشتی انجام دادی( 7 عید هم نامزدی ملیحه جون بود)اونجا (شاهرود)کلی با بچه ها بازی میکردی با ابوالفضل و النا وامیرحسن و امیرمصطفی و یاسمین وستایش و روز 14 برگشتیم مشهد به عید دیدنی ها ادامه دادیم (آرتین و علی و شنتیا وکوروش و آروین رو هم دیدی ) فقط نمی دونم چرا هر بچه ای رو می دیدی شروع به زدن می کردی خلاصه یک پا بزن بهادر شده بودی
سامیار و ابوالفضل
سامیار و ستایش
سامیار و یاسمین
امیر مصطفی و یاسمین و سامیار
سامیار در حال بازی بیلیارد (با من حرف نزنید حواسم پرت میشه
سامیار و آرتین - سامیار قلدر می شود.............آخ نکن دردم میاد
سامیار و دوستاش- آروین - نگارو کوروش
سامیار و شنتیا