سامیارسامیار، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره

سامیار نفس مامان

10 ماهگی پسملم

یکی یک دونه من ٣ روز پیش تو ١٠ ماهه شدی ١٠ ماه گذشت و من عاشق ذره ذره از وجودتم با نفسات زندگی می کنم و با گرمای وجودت آرامش می گیرم. تو این ماه خیلی چیزهای جدیدی یاد گرفتی و همینطور هم خیلی شیطون شدی در حدی که اصلا نمیشه کنترلت کرد و من دربست در اختیار شما هستم تا کاری دست خودت ندی الانم که نزدیکهای عیده و مامان هیچ کاری انجام نداده وروجک من از وقتی که یاد گرفتی چهار دست و پا کنی دیگه کسی به گردت نمی رسه و هر جایی که ببینی دستاتو می گیری و از اونجا بلند می شی . چند وقته بای بای کردن هم یاد گرفتی عزیزم هر وقت می خوای بری بیرون با اون دستای کوچولوت بای بای می کنی هر وقت هم تشنت باشه می گی آب امروز تلفنو گذاشته بودم جلوت داشتیم با هم...
14 اسفند 1390

سومین مسافرت سامیار ، جزیره ای در خلیج فارس(قشم)

 صبح 25/11/90 من و تو و بابایی با ماشین حرکت کردیم از شهر های فردوس و کرمان رد شدیم رفتیم بندر پل ماشین گذاشتن روی لنج و جزیره قشم، بندر لافت پیاده شدیم وقتی رو لنج بودیم وقتی دریای خلیج فارس و دیدی انقدر ذوق می کردی که همه مردم نگات می کردن خیلی خوشحال بودی و همش دست دسی می کردی دریا رو که میدی همش لبات گرد می کردی و می گفتی اواو او خیلی با نمک شده بودی 4 روز قشم بودیم همه بازارهاشو دیدیم و خرید می کردیم و چیزهای خوشگل خوشگل برات خریدیم تو بیشتر تو کالسکت بودی و کیف می کردی و دچار تعب زدگی شده بودی چون صبحا که از خواب پا می شدی همش می دیدی بیرونیم و تو هم که عاشق ددر و دیگه .....اونجا با دخترهای چینی جور می کردی چون باهات بازی می کردن ...
3 اسفند 1390

سامیار قهرمان

امروز خاله هدیه نفر اول تیراندازی با کمان شد و بهش مدال طلا دادن تو هم از فرصت استفاده کردی و زود مدال طلا رو گردنت انداختی و عکس گرفتی . الهی همیشه قهرمان باشی همیشه مدال طلا گردنت بندازی مامان جون ...
18 بهمن 1390

سامیار و مامان سامیار در یک لباس

تو این عکس ٨ ماه هستی و من ٢ماه و نیمه ،‌ این لباس و شیرین جون برای مامان بافته بود و مامان شهین یادگاری نگه داشته بود حالا هر دو تامون یک لباس پوشیدیم مثل دو قلوها شدیم. بوس   ...
10 بهمن 1390

آب بازی

امروز 8 بهمن90 وقتی بردمت حموم تو وان گذاشتمت خیلی خوشت اومد عزیزم عاشق حموم و آب بازی هستی با اون دستای کوچیکت هی تو آب میزدی و فریاد میکشیدی .آب بازی رو به اندازه بیرون رفتن دوست داری . هر وقت میبرمت جلوی در خونه گریه می کنی یعنی در باز کنید می خوام برم بیرون هر وقت هم میری بیرون آنچنان ذوقی می کنی که صدات تا 1 کیلومتر اونطرف تر هم میره عزیز دلم. به قول معروف شدیدا ددری هستی . ...
9 بهمن 1390

حرکات دست آقا سامیار

همش با دستات بازی می کنی مچ دستاتو هی بالا و پایین می بری انگار سوار موتور گازی شدی داری گاز می دی. بیشتر حرکات دستت با انگشت شست .با اون انگشتت عالمی داری. هر چیزی رو برمیداری می چرخونیش چه کوچیک باشه چه بزرگ برات فرقی نمی کنه البته با مهارت خاصی این کارو انجام میدی ،ادم انگشت به دهن می مونه. عاشق کیبرد کامپیوتری وقتی کیبرد و می بینی دیوونه می شی با دو تا دستات هی کلیداشو فشار میدی بعضی وقتها هم شستتو رو کلید alt میزاری مثل اینکه می خوای alt+f4 بزنی یا مثلا alt+ctrl+del  یکی از چیزایی که خیلی دوست داری کنترل تلوزیون هست وقتی کنترلو پیدا می کنی اسباب بازیاتو بی خیال می شی همش دکمه هاشو فشار می دی تا چراغش روشن بشه بعد یه ...
28 دی 1390

دندونای آقا سامیار

تا الان 4 تا مروارید خوشگل درآوردی دو تا پایین دو تا بالا وای چه جیگری شدی مامان ولی با همون 4 تا دندون تیز و نازت می خوای همه رو گاز بگیری ، تمام انگشتام و دستام رد دندونای توی، الهی بمیرم برات که انقدر دندونات میخاره ...
28 دی 1390