سامیارسامیار، تا این لحظه: 13 سال و 9 روز سن داره

سامیار نفس مامان

فرار از امواج

عزیزم نمیدونم از جون این موبایلای لمسی چی می خوای که از صبح تا شب فقط گیر می دی به گوشی بازی . دیگه زیر و زبر گوشی روحفظ هستی . چیزی داخل  این گوشی ها نیست که دیگه بلد نباشی . گوشی و من و بابا که هیچی تمام گوشی های فامیل از دست تودر امان نیستند. منم دلهره از اینکه امواج این موبایلا برای فرشته کوچولوی من ضرر داره . خدایا چه کار کنم که پسر کنجکاو من از شر این امواج در امان باشه . خدایا............................................................... بالاخره من و بابا جون تصمیم گرفتیم برای آقای مهندس تبلت بخریم (آخه تا این حد علاقه به گوشی و تبلت رو از کجا آوردی مادر).  ( میدونستم تبلتم یک کم ضرر رو داره مخصوصا برای چشمات ولی دیگه چار...
25 آبان 1392

تاخیر

تاخیر تاخیر و باز هم تاخیر دوباره مامان جون چند ماه تاخیر داشت ..........بگذریم  حالا که اینجاییم و دوباره وبلاگ پسرم رو با عکسها و کارهاش به روز میکنیم . ( نمیدونم از کجا بگم و از کی بگم) . این روزها خیلی بامزه و بلبل زبون شدی دیگه همه کلمات و میگی و با اون صدای قشنگت کلمونو می بری تو هوا ..... نفسم 2 سال و 2 ماهت که شد دیگه از پوشک گرفتمت و دیشتو می گفتی . چند تا عکس     قویترین کودکان جهان هه هه هه هه ...
4 مهر 1392

عقیقه

نفس مامان مدتی است که نتونستم وبلاگتو به روز کنم تو انقدر شیطون و بازیگوش شدی که حتی اجازه نمیدی که من بیام و روی صندلی کامپیوتر بشینم . پسر شیطون و فضول من در عین حال که خیلی مامان و بابا تو خسته میکنی ولی با اون شیرین کاری هات هر روز دلمونو می بری . تو این چند وقت که نتونستم وبلاگتو آپدیت کنم اتفاق های زیادی افتاده . چند وقت پیش دل دردهای زیادی می شدی دستت رو رو دلت میگذاشتی و گریه می کردی و می گفتی اینجا اینجا خیلی نگران شدیم . انواع اقسام آزمایشها رو انجام دادیم انگل و خون و ..... سونوگرافی ولی خدا رو شکر همه چی عالی بود و دکتر دیگه فکرش به جایی نمی رسید و احتمال داد که اینها شاید همش فیلم و سیانسه و میخوای ما رو نگران کنی . هه هه هه...
21 تير 1392

فرهنگ لغات سامیار تا خرداد92

پسرم عزیزم  سامیارم  نمیدونم چرا انقدر دیر شروع به صحبت کردن کردی ولی خوب همینم که صحبت می کنی انقدر شیرین و با نمکه که دوست دارم  یک لقمه چپت کنم  فدای اون صدای دلنشینت بشم  که کودکانه و پاک و معصومه عزیزدلم  اول اینکه تمام اعضای بدنتو به انگلیسی میشناسی هر کدومو که به انگلیسی می گم اشاره میکنی  eye- noise-tooth-eyebrow-hair-ear-hand-finger-nail-foot-elbow-knee- اعداد= 2و 5و6و7و8و9و10 و13 - البته به پنج میگی منج مامان = مامان  بابا= بابا دان (بابا جان)  عسگر= عدر adar مامان شهین= مامان ش هدیه= ایدیه  بعضی وقتها زی زی یه سمانه= نمانه namana دست= دس آب باز...
21 خرداد 1392

مسافرت

عزیزم ٢٥ اردیبهشت تصمیم گرفتیم بریم شمال تا هم از هوای خوب اردیبهشت لذت ببریم و هم اینکه همه جا تقریبا خلوته ، صبح چهارشنبه ٢٥ اردیبهشت  حرکت کردیم به طرف علی آباد کتول هوا خیلی عالی بود چند روزی اونجا بودیم ( خولیندر هم رفتیم  واقعا زیبا بود ) بعد از اون رفتیم  بابلسر دو روز هم اونجا بودیم  ولی باز هم مثل همیشه از دریا میترسیدی ( گفتم شاید این دفعه بزرگ شدی و نمیترسی ولی باز هم ترسیدی) آخه تو که عاشق آب بازی هستی نمیدونم چرا از دریا میترسی نفس مامان؟ فقط با سطل شنت ماسه بازی می کردی و حال می کردی ولی نزدیکه دریا نمیشدی (تو مسافرت  خیلی کلمه های جدید یاد گرفتی و  خیلی خیلی شیطون شده بودی  ......) یک رو...
10 خرداد 1392

جشن تولد آبی 2 سالگی

خوشگل مامان -عزیزم- سامیارم-عشقم- پسرم امسال روز تولد تو درست مصادف شد با روز مادر 11 اردیبهشت 92 روز من هم بود به خاطر وجود تو. عزیز دلم امسال دومین سالی است که شمعهای کیکتو فوت می کنی دست می زنی و شادی می کنی و من محکم تو رو تو بغلم فشار می دم و به خاطر داشتن تو هزاران هزار مرتبه خدا رو شکر می کنم . فرشته زمینی من عطر تنت هر روز منو به اوج می بره و گرمای تنت قلبم رو به تپش می اندازه . امسال با تولدت دوباره خاطرات روز آمدنت برام زنده شد و اشک شوق دوباره تو چشام حلقه زد. عزیزم تولدت روزه چهارشنبه بود ولی تصمیم گرفتیم روز پنج شنبه تولد بگیریم. من و بابا جون تمام تدارکات تولدتو با ذوق و شوق انجام دادیم . همه چیز آبی بود آبی آبی مثل قلب پ...
15 ارديبهشت 1392

دوباره حمله ویروس

عزیزم  باز دوباره  حمله,  حمله به پسر کوچولوی مامانش حمله ویروس . خدایا دوباره تب و ... از  دیروز دوباره مریض شدی  وتب کردی و ... دوباره دلهره و نگرانی دوباره نفس تو سینم حبس شد  و بی خوابی و ووو  (خدایا شاهزاده کوچولوی منو زودی خوب کن تا دوباره شیطون بشه و زمین و زمان و به هم بریزه) امروز صبح با بابا جون رفتیم دکتر  نیم کیلو وزن کم کردی گفت باید دورش بگذره و ویروس از بدنت خارج بشه این ویروس جدیده و اکثر بچه ها دارن میگیرن  البته به وحشتناکی دفعه پیش نیست ولی بازم  تو رو از پا انداخت  خدایا این ویروسای بد از تمام نی نی کوچولوهای دنیا دور کن تا هیچ وقت مریض نشن و حتی سرما هم نخورن ...
5 ارديبهشت 1392