یک سال و هفت ماه و هفت روز
امروز کودکم یک سال و هفت ماه و 7 روز داری و سرشار از انرژی و هیجان لبریز از محبت و مهربانی و خالی از هر گونه کینه و گناه . و من هر روز آن معصومیت کودکانه ات را ستایش می کنم و با هم من و تو در دنیای کودکانه تو غرق در شادی و سرور می شویم .
عزیزم در هفته اخیر قرار شد دیگه شیر مامان جونو نخوری تا هم تو یک کم بیشتر غذا بخوری هم مامان جون یکم جون بگیره (آخه خیلی غذات کمه ) ولی نشد که نشد مگه میشه شما رو از شیر مادر جدا کرد .مخصوصا وقتی میخوای بخوابی غیر از شیر مامان هیچ قدرتی نمیتونه تو رو بخوابونه و تمام تلاشها بی فایده بود و همچنان شیر مامان جون نوش جان میکنی نوش جانت عزیزم .
خیلی به تلوزیون علاقه داری (البته فقط بعضی از آهنگهای pmc و تبلیغاتشو )از صبح که از خواب پا میشی میری خودت تلوزیونو روشن می کنی و شروع به نگاه کردن می کنی اگه آهنگی رو دوست نداشته باشی خودت کانالو عوض می کنی نمیدونم چه کار کنم که انقدر نگاه نکنی آخه می ترسم اون چشمهای قشنگت ضعیف بشه همش میگم سامیار بیا عقب بیا عقب .
جدیدا کلمه موبایل رو تلفظ می کنی البته اینجوری = م بای وقتی سراغ یک چیزی رو ازت میگیرم مثلا ( سامیار کنترل کجاست میگی= ایندا ) فدت بشم که ج رو تلفظ نمی کنی .
وقتی هم یک غذای خوشمزه می خوری می گی= به به
دالی
خرابکاری های من
من و آرتین
سامیارم در آذر ماه سال 90 پارسال همین موقع