چهارمین آرایشگاه
عزیز دلم مامان جونم نفسم امروز دوباره رفتیم آرایشگاه تا هم شما موهاتو کوتاه کنی ( نامرتب شده بود) هم بابا جون یک دستی به موهاش بزنه خلاصه تا وارد آرایشگاه شدی زدی زیره گریه (فهمیده بودی که میخواهد موهات کوتاه بشه) ولی به خاطره اینکه ترست بریزه اول بابا جون موهاشو کوتاه کرد و شما مشغول خوردن ( نیک نک ) شدی وبعد شما نشستی یک کوچولو گریه کردی ولی بالاخره موهات کوتاه شد . و شدی شاهزاده کوچولوی من فدات بشم الهی با اون موهای قارچیت .
اینم عکس بعد از آرایشگاه
اینم ازنیمرخ
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی