سامیارسامیار، تا این لحظه: 13 سال و 9 روز سن داره

سامیار نفس مامان

دوران جنینی پسرم

1390/5/13 11:44
نویسنده : هانی
591 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم روزی که فهمیدم تو در وجودم شکل گرفتی یکی از بهترین روزهای زندگی من و بابایی بود انقدر خوشحال شدیم که انگار تمام دنیا رو به ما داده بودند. چند روز بعد رفتیم سونوگرافی و صدای قلبت رو شنیدیم قلب کوچولوت تند تند میزد خدایا چه لحظه باشکوه و فراموش نشدنی بود.

با وجود اینکه ٤ ماه اول بارداری به خاطر حالت تهوع های شدید به من خیلی سخت گذشت ولی به خاطر وجود تو سر از پا نمی شناختم. از هفته ١٣-١٤ بود که تکون خوردناتو حس کردم همه می گفتن خیلی زوده ولی خوب دیگه پسر بلای مامانه دیگه. هر روز که بزرگتر می شدی تکونات بیشتر و بیشتر می شد از همون دوران جنینی خیلی شیطون بودی تا جایی که می تونستی محکم به شکم مامانی می زدی تا جایی که شکمم کج می شد و به یک طرف میرفت. الهی من فدای اون وول وول خوردنات بشم مامان جون.

هفته بیست فهمیدم فندق من پسره . همیشه قبل از این که تو وجود داشته باشی به بابا می گفتم که اگر نی نی مون پسر باشه اسمشو بزاریم سامیار بعد از اینکه تو اومدی تمام دوران بارداری رو دنبال اسم می گشتم کتاب اسمی نبود که من نخونده باشم و هر روز تو اینترنت دنبال اسم میگشتم ولی از آخر به این نتیجه رسیدم که اسمی که اول از همه برات انتخاب کرده بودم از همه قشنگتره و خیلی به دلم میشینه بابایی هم این اسمو  از همه بیشتر دوست داشت . شب قبل از اینکه تو به دنیا بیای انقدر به من لگد زدی که نتونستم تا صبح بخوابم.بالاخره در یک روز قشنگ بهاری قند عسل مامان و بابا پاشو گذاشت تو این دنیای بزرگ که پر از فراز و نشیبه.

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)