سامیارسامیار، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

سامیار نفس مامان

پروزه سخت و طاقت فرسا و نفس گیر گرفتنت از شیر مادر

1391/12/3 0:38
نویسنده : هانی
239 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم, تمام هستی و نیستی من ,قلبم, وجودم, چند وقت پیش مونس و همدمت آرامش دهنده روحت  از تو گرفته شد و تو با واکنشی عجیب  روزها و شبهای سخت و طاقت فرسایی را پشت سر گذاشتی تا دوباره به حالت عادی برگردی. تصمیم گرفتم تو را از شیر این شیره جان این مایه حیات این آرامش دهنده جانت بگیرم . وای چقدر سخت بود چقدر وابستگی چقدر گریه و..................... یک سال و ده ماه تمام  شیره جانم را به تو امید زندگیم به تو عزیز تر از جانم بخشیدم نوش جونت گوارای وجودت عزیزم .

پروژه شیر گرفتن تو این گونه شروع شد که روز اول تا ظهر تحمل کردی ولی ظهر موقع خوابت که شد دیگه زدی به سیم آخر تا حالا اینجوری نشده بودی زمین و زمان رو چنگ مینداختی تمام صورت من و بابا رد ناخن های تو بود و خون میومد صدات تا ده تا خونه اون طرف تر میرفت و حتی یک ثانیه ساکت نمیشودی خودتو میزدی منم خیلی ترسیده بودم هر چی میگفتم بیا مامان دوباره شیرتو بخور اما قبول نمیکردی  منم همراه تو با صدای بلندگریه میکرم من و بابا هم سریع تو رو سوار ماشین کردیم تا اگر لازم شد دکتر ببریمت ولی تو ماشین با همون حالت عصبانیت خوابت برد دوباره اومدیم خونه من انقدر که گریه کرده بودم چشمام قرمز شده بود و باد کرده بود و هیچ جا رو نمیدیدم  خلاصه دوباره شب موقع خواب روز از نو روزی از نو  تا اینکه بعد از چند روز یکم بهتر شدی ولی حالت عصبانیتت تا یک هفته ادامه داشت و کم کم تونستی با این مسئله کنار بیای و به حالت عادی برگردی ولی هم به تو و هم به من خیلی سخت گذشت ولی باز هم گذشت . و توحالا برای خودت مردی شدی و تا صبح فقط پا میشی و آب میخوری و دوباره لا لا میکنی و دیگه به مامانی تا صبح نمیچسبی و این پروژه ( ترک اعتیاد) هم پشت سر گذاشتیو ممنون و ممنون از تو خدای من خدای مهربونم که من رو لایق مادر شدن دیدی و لایق این که توانستم پسر کوچک و ناتوانم را  که به لطف تو به این کره خاکی پا گذاشته رو سیر کنم و شیره جانم رو نثارش کنم ممنونم ممنون .  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سپید مامان علی
6 اسفند 91 9:22
چقدر سخت بوده ... چقدر هر دوتون اذیت شدید اما خوشحالم با همه سختی هایی که کشیدی موفق شدی یک مرحله بحرانی رو پشت سر بگذارید... امیدوارم همیشه سالم و تندرست و خوشبخت و شاد باشید
سپید مامان علی
16 اسفند 91 11:23
کجایی؟ دلمون واسه سامیار جونی تنگ شده بیا وبلاگشو آپ کن پلییییییییییییییز