سامیارسامیار، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

سامیار نفس مامان

نوقندر

جمعه هفته پیش با فریبا جون و مامان شهین و هدیه رفتیم نوقندر خیلی بهت خوش گذشت جای تختهای همیشگی نشستیم و تو محوطه  همش در حال آب بازی کردن بودی و یک عالمه دوست پیدا کردی رو نی نی ها آب میریختی و دنبالشون می کردی.     ...
31 مرداد 1393

بعد از یک تاخیر 8 ماهه

عزیزم آخرین باری که برات پست گذاشتم تو وبلاگت 27 دی 92 بود بعد از اون موقع اتفاق های خوب و بد زیادی افتاده که نمیتونم همه انها رو برات بزارم متاسفم که نتونستم 8 ماه ازت چیزی بنویسم و  عکسی بزارم تو این مدت خیلی بزرگ شدی و به قول خودت مرد شدی یه حرفهایی می زنی که من و بابایی شاخ در میاریم شعر می خونی . اگه بخوام کارها و عکسایی که تو این 8 ماه کردی و بنویسم باید فقط یک ماه اینجا بشینم و تعریف کنم ولی سعی می کنم از حالا به بعد تنبلی نکنم و حوصله به خرج بدم و اندر احوالات پسرم سامیار بنویسم . چند تا عکس برات میزارم  ببنی تو این 8 ماه چقدر بزرگ شدی گل پسرم   عکسها در ادامه مطالب : سامیار دوباره دخمل می شود اسفن...
18 مرداد 1393

من و آرتین

اینجا روز شله شهره جون بود بقیه عکسها در ادامه مطالب   اینجا روز چهل و هشتم سال 92 نذری خونه مزگان جون اینم یک ژست خوشگل به اصرار خودم مامان جونو مجبور کردم ازم عکس بگیره  جیجرتو بخورم ...
27 دی 1392

خونه مژی

شنبه  7 دی ماه 92 رفتیم خونه مژگان(دوست مامان) اونجا کلی با نی نی های دوستای مامان بازی کردی لبای خوشگلتو غنچه می کردی به طرف بچه ها حمله میکردی تا بوسشون کنی و می پریدی روی اونها  , بچه ها هم دردشون میومد . البته چند بار هم چند تا سیلی جانانه به نی نی ها زدی   عکسها در ادامه مطالب : سامیار - مرصاد- سینا مرصاد- مروارید- سامیار اتاق مروارید نشستی تو این ماشین و ژست گرفتی و گفتی ازم عکس بگیر . همش در حال ژست گرفتنی و عشق عکسی وقتی هم ازت عکس میگیرم میگی یکی دیگه یکی دیگه ...
9 دی 1392

تولد بابا جون

امروز27 آذر 92 تولد بابا بود . بابا جونم تولدت مبارک . ان شائ ا... 120 ساله بشی من و مامان خیلی دوستت داریم. بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی.  یک تولد کوچولو با کیک کوچولو من با کیک تولد باباجونم   ...
29 آذر 1392

من اومدم

عزیزم بازم یکم دیر اومدم شرمندم  نمیدونم از چی و از کجا بگم ولی سعی میکنم هر چی تو ذهنم میاد و بنویسم . اول اینکه الان همه کلمات و بلدی و میگی البته بعضی کلماتو خیلی با نمک میگی من سعی می کنم همه کلماتو انگلیسیشم بگی و یاد بگیری که تا حالا خیلی موفق شدم . خیلی کلمه انگلیسی تا حالا یاد گرفتی استعدادت در یادگیری زبان خیلی خوبه فسقلی مامان ( مثل مامان جونت  انگلیسی رو خیلی دوست داری).مثلا غیر از اعضای بدنت که قبلا یاد داشتی (وقتی خیلی کوچولو بودی) کلماتی مثل : Chair - hat - spoon -tea- shoes- milk- Pistachio- hot- cold- choclate- ice cream - honey- egg-dog- cat و ........ یاد داری .مارکهایی مثل sony - samsung- lg رو تشخیص میدی و ه...
2 آذر 1392

فرار از امواج

عزیزم نمیدونم از جون این موبایلای لمسی چی می خوای که از صبح تا شب فقط گیر می دی به گوشی بازی . دیگه زیر و زبر گوشی روحفظ هستی . چیزی داخل  این گوشی ها نیست که دیگه بلد نباشی . گوشی و من و بابا که هیچی تمام گوشی های فامیل از دست تودر امان نیستند. منم دلهره از اینکه امواج این موبایلا برای فرشته کوچولوی من ضرر داره . خدایا چه کار کنم که پسر کنجکاو من از شر این امواج در امان باشه . خدایا............................................................... بالاخره من و بابا جون تصمیم گرفتیم برای آقای مهندس تبلت بخریم (آخه تا این حد علاقه به گوشی و تبلت رو از کجا آوردی مادر).  ( میدونستم تبلتم یک کم ضرر رو داره مخصوصا برای چشمات ولی دیگه چار...
25 آبان 1392

تاخیر

تاخیر تاخیر و باز هم تاخیر دوباره مامان جون چند ماه تاخیر داشت ..........بگذریم  حالا که اینجاییم و دوباره وبلاگ پسرم رو با عکسها و کارهاش به روز میکنیم . ( نمیدونم از کجا بگم و از کی بگم) . این روزها خیلی بامزه و بلبل زبون شدی دیگه همه کلمات و میگی و با اون صدای قشنگت کلمونو می بری تو هوا ..... نفسم 2 سال و 2 ماهت که شد دیگه از پوشک گرفتمت و دیشتو می گفتی . چند تا عکس     قویترین کودکان جهان هه هه هه هه ...
4 مهر 1392